تعریف اجتهاد پارادایمی و تاثیر نگاه پارادایمیک به فلسفۀ فقه در سلسله نشست های تخصصی فلسفه فقه
در سلسله نشستهای برگزار شده انجمن فلسفۀ فقه در مهرماه، ضمن بحث از تعریف اجتهاد پارادایمی، به بحث از کارکرد نگاه پارادایمیک به فلسفۀ علم و به طور خاص فلسفۀ فقه پرداخته شد؛ همچنین پاسخ به شاخص ساختاری فلسفۀ علم فقه و ساختار مسائل فلسفۀ فقه در احکام موضوع بحث قرار گرفت.
هرگونه معرفت انسانی و به طور خاص معرفت دینی به ناگزیر دارای ماهیتی پارادایمی است که نوع نظام انتظارات از دین و به این قرار فکر دینی، به همراه مباحث موازی آن چونان حقیقت دین و زبان دین، سطح مسألهشناسی این علوم را رقم میزند و در مباحث معرفتشناختی آن، به چیستی و چرایی آن معرفت پرداخته میشود و در مباحث روششناختی آن نیز، چگونگی آن معرفت مد نظر است. برجستگی نقش میاندار ابراندیشۀ دینشناخت پیشرفت (تفقه در دین) در نظام تولید علم و ولایتمندی این ابراندیشه، در این تحلیل ماهیت معرفت آشکار میشود. مفهومشناسی اجتهاد پارادایمی منجر به تعریفی سه لایهای از اجتهاد پارادایمی میشود:
1. هرگونه فهم و دانش مبتنی بر آن دارای ماهیتی جهتدار و فرآیندی و سازوکاری است که در ذیل سازوکار جامع معرفت جامع جریان مییابد که به نوبه خود متأثر از مؤلفههای درونزای معینی در تعیین نوع این رویکرد و جهتداری شناخت هستند. سه مؤلفه تعیینکنندۀ بنیان فلسفی حیات و حرکت، بنیان معرفتشناختی و بنیان روششناختی است که ماهیتی بیرون ایدئولوژیک و به این قرار بیروندینی دارد؛
2. در کلانترین ساخت سازوکاری معرفت، نسبت معرفت با جریان تغییر مدنظر است که به ناگزیر یک سازوکار درونزای علم به عمل، و نظر به اقدام در فرآیندی پیشرونده؛ و اقدام به نظر و عمل به علم، سامان پسروندگی و بازخورندگی نیز دارد؛
3. دو سطح سازوکاری یاد شده چنانچه در صورت یک جهتگیری مقبولیت عام و عمومی بیابد و رکن تعیین کننده مفاهمه بینالأذهانی شده و در یک دورۀ معین از زمان، مدلی را برای حل مسائل پیش روی جامعه علمی قرار میدهد. شناخت در این سطح، پارادایم نام دارد.
با وداع از ایدۀ پارادایم اجتهادی و پردازشنگری پارادایم اجتهادی، اندیشه دینشناخت پیشرفت به مثابه جامعترین و ژرفنگرترین سطح اجتهاد پارادایمی تبیین میشود.
پنج کارکرد برجستۀ نگاه پارادایمیک به فلسفۀ علم و به طور خاص فلسفۀ فقه عبارت است از:
1. کارکرد اصیل پارادایم، تعیین هدف نهایی دانش است. هویت نظری و عملیاتی هر دانشی با عنصر فلسفی و پارادایمی آن علم تعیین میشود.
2. کارکرد دیگر ناظر به خود پارادایم است که پیشفرضهای منطقی یک نظریه را مشخص میکند.
3. تاثیر در تصدیقات معرفتشناخت، کارکرد دیگر است که مبنای منجزیت و معذریت معرفت را مشخص میکند.
4. ظهور در حوزۀ مدلپردازی به این معنا که هنگام مدلپردازی نوع برخورد با واقعیت را مشخص میکند، چرا که به ناگزیر بایستی به تصویری از واقعیتها و رابطههای موجود متکی باشیم. در گام تصویر از واقعیت، محتاج پارادایم هستیم.
5. در ایجاد نوع ارزیابی،نظر و نظریه تأثیر دارد. شیوۀ ارزیابی، چه در ساخت روش و چه در ساخت قاعده حکمی، تابع نوع پارادایم برگزیده است.
6. پس از حوزۀ مفهوم، کارکرد پارادایمپژوهی باید در دستور تحلیل قرار بگیرد. ورود فلسفۀ معرفت در نقشۀ جامع علم و هرگونه نگاشت مسیری در تفسیر و تدبیر جهان باید مد نظر باشد.
در پاسخ به این سؤال که شاخص ساختاری فلسفۀ علم فقه چیست، نیز باید گفت که ساختار فلسفۀ فقه، اقتضای ماهیت فلسفۀ معرفتی آن با مضرب آموزگاری قرآنی است. ارکان تحلیلی این ماهیت فلسفۀ معرفتی، این شاخصهها را معین و پیشنهاد میکند. این ارکان عبارت است از:
1. اصل هویتبخش رویکرد نوع معرفت که به نوعی گذار از مسأله به معرفت را با اقتضای معینی از رویکرد شناختی همراه میکند. واژگانی چونان فلسفۀ حیات و فلسفۀ هستیداری و در سرجمع فلسفۀ دین، نشانۀ این رکن است؛
2. اصل ماهیت ساختاری و به طور اصولی سازوکاری معرفت، به معرفت از هر دو حیث پیشینی و پسینی و با لحاظ مجموعۀ ظهورات تاریخی این ساختار شامل:
ـ مبانی عام و خاص فلسفۀ معرفت، از آن روی که هر معرفت جزئی یا کلی، به ناگزیر دارای این شاکلۀ عام و خاص هستند؛ چونان اصل تحولپذیری علم در فلسفۀ عام علم تا مسائل خاص فلسفۀ فقه؛ برای مثال در مبانی عام از امورات مشترک فلسفۀ همۀ علوم دروندینی سخن میرود و در فلسفۀ خاص علم فقه، مسائل معرفتشناسی خاص این علم مد نظر است.
ـ حیث مؤلفههای ناگزیر بیرونمعرفتی مؤثر بر معرفت و به طور خاص روانشناسی و جامعهشناسی معرفت و از جمله علم فقه؛
ـ حیث فلسفۀ زبانی ناگزیر ادبیات هر علم در نمونۀ برگزینی نظام مفاهیم پیوست خورده با نظام گزارهها در هر علم؛
ـ تا حیث روششناخت معرفت موضوع نظر.
3. اصل اقتضای کارکردی علم به تناسب آن ماهیت معرفتشناخت.
بدینسان ملاک و مناط سامان فلسفۀ فقه به اعتبار ماهیت درجۀ دوم این علم بایستی مد نظر باشد.
ساختار مسائل فلسفۀ فقه در احکام در چهار سطح تحلیل با مضربی از روششناسی خاص برگزیدۀ فلسفه علم فقه (با نمونه برجستۀ اعتنا به روششناسی قرآنی) پیشنهاد میشود:
1. مبانی فلسفۀ دینی فقه (خاستگاه درجۀ اول، چرایی فقه)؛
2. ساختار معرفتشناخت؛
3. کارکرد توسعهای فقه؛
4. بهرۀ برآیندی در فقه نظامشناسی رشد و نظامسازی توسعهای.