بررسی «مبانی و مشکلات تحقق دین» در بیست و یکیم نشست انجمن علمی جهان دینی ـ جهان جدید
در ادامه سلسله نشستهای تخصصی انجمن جهان دینی ـ جهان جدید در ماه مهر که با حضور جمعی از اساتید به مسأله دین در جهان جدید پرداخته میشود، مسأله «مبانی و مشکلات تحقق دین، منشأ دین» مورد هماندیشی قرار گرفت. در این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر مصطفوی و حجتالاسلاموالمسلمین دکتر میرزایی و حجتالاسلاموالمسلمین دکتر احمد آکوچکیان، به طرح نظریات خود پرداختند.در ادامه سلسله نشستهای تخصصی انجمن جهان دینی ـ جهان جدید در ماه مهر که با حضور جمعی از اساتید به مسأله دین در جهان جدید پرداخته میشود، مسأله «مبانی و مشکلات تحقق دین، منشأ دین» مورد هماندیشی قرار گرفت. در این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر مصطفوی و حجتالاسلاموالمسلمین دکتر میرزایی و حجتالاسلاموالمسلمین دکتر احمد آکوچکیان، به طرح نظریات خود پرداختند.
در ابتدای نشست دکتر مصطفوی بیان کردند: مبانی تحقق دین با کمی تأمل به دو معنا، قابل تحلیل است:
1. ناظر به سطح و حجم و اندازۀ مبانی دین: گاهی درصدد هستیم که دین در جامعۀ فعلی، تحقق حداکثری داشته باشد. به این و گاهی هم با توجه به اینکه امکانات تحقق حداکثری دین وجود ندارد، از همان تحقق حداقلی شروع میکنیم.
تحقق دین، مقولهای مشکک است؛ یعنی باید برای آن بر اساس مبانی و مقدمات متفاوت، حدود مختلفی قائل شد. ممکن است تحقق دین در هر زمان، بایستههای خاص خود را داشته باشد. در رابطه با مبانی اصلی تحقق حداکثری، بر اساس همان تقسیمبندی کلی که تا حدی قابل قبول برای همگان است؛ یعنی باورهای دینی، اخلاق دینی و شریعت، احکام و عادتها و یا سنتهای دینی. اگر این موارد را مدنظر داشته باشیم و نیز با نظرداشت واقعیتهای جامعه، تحقق این امور به مقدماتی نیاز دارد که میتواند در تحقق دین راهگشا باشد؛ که عمدتاً ساختارهای اندیشهای است و سپس ساختارهای عملی فعال و مؤثر. در ساختارهای اندیشهای توجه به این نکته مهم است که یک نگاه جامع و کلی که به روز باشد؛ به این معنا که تفسیر و تبیین و شرح از دین به روز باشد (تا برای همگان قابل فهم باشد) و نه اینکه دین را به روز کنیم. ساختارهای اندیشهای یک پیش نیاز برای تحقق مؤثر دین در جامعۀ امروز است. روش درست این است که وقتی ساختارهای اندیشهای مدنظر قرار میگیرد، بایستی عملکرد مؤثر و فعال در ساختارهای عملی بر مبنای این ساختارهای اندیشهای در نظر گرفته شود. به نظر میرسد ساختارهای امروزی که در دست داریم، مبتنی بر نیازهای آنی است که از قبل، برای آن برنامههایی کارآمد و مؤثر و یا پیشبینیها و جایگزینهای لازم در صورت بروز موانع احتمالی اندیشیده نشده است. حتی در جامعۀ ایران نیز با این برنامههای بسیجگونه یعنی ساختارهایی که مقتضیات فعلی و آنی جامعه اقتضا میکند، روبرو هستیم. وقتی عمل و اندیشه در کنار همدیگر گذاشته میشود، وجود نیروهای مؤثر که سطح درک آنها از ساختارهای اندیشهای در همان سطح، بالاتر بوده و انسانهای عملگرا و برنامهریز و مؤثر، لازم است. در مورد موانع تحقق دین هم بایستی بعد از این، به آن پرداخت.
دکتر میرزایی نیز به منظور ورود به طرح ایده خود، مخاطب را به توجه به دو نکته رهنمون شد:
1. نکتهای که در خصوص مسألۀ مبانی و مشکلات تحقق، بر آن تأکید دارم، کاربردی و کارآمد بودن آن است؛
2. نکتۀ دوم اینکه در خود مفهوم تحقق اختلاف نظر وجود دارد؛ به این معنا که مفهوم تحقق چیست؟ تحقق دین مقوله ایست که میتواند مورد اختلاف نظری قرار بگیرد. باید در مفهوم تحقق به یک وحدت و توافقی ـ حتی به اجمال ـ برسیم. از این دیدگاه بحث اصلی هفت محور دارد. در بحث تحقق دین هم بایستی به موانع و مشکلات آن پرداخت و هم به عوامل مساعد در تحقق بخشیدن به آن. این دو گرچه در ظاهر در تضاد با یکدیگر قرار داند، اما با هم انطباق نداشته و به یکدیگر یاری میرسانند. در هر صورت از نگاه دوگانۀ مشکلاتی و مساعدی، این عناصر هفت گانه، ساحتها و عرصههایی است که هم به رفع مشکل و هم به طور طبیعی در تسهیل و تمهید تحقق بخشی دین، کمک میکند:
1. عرصۀ فلسفه و هستیشناسی دین؛
2. عرصۀ فلسفۀ فهم دین؛
3. عرصۀ مفاهیم و مفهوم دین؛
4. عرصۀ تفهیم؛
5. عرصۀ اخلاق، نفس وطبع؛
6. عرصۀ تکنیک، مهارت، عقل ابزاری، تکنولوژی و ...؛
7. عرصۀ عینیت و جامعه (عرصۀ مادی خارجی).
دکتر آکوچکیان نیز در پاسخ به موضوع طرح شده در نشست گفت: به نظر میرسد موضوع تحقق دین با لحاظ سهم نسبت با حقیقت دین، ما را به ناگزیر وارد فصلی از حوزۀ روششناسی میکند که چگونه از حوزۀ نظر در تفسیر حقیقت دین با حوزۀ تحقق دین، یعنی حوزۀ عملکردی و کاربردی نسبت کارآمد بیابد. مقولۀ تحقق دین بایستی در چه فرآیندی، تحلیل شود؟ یعنی مفهوم تحقق دین را در چه لایههایی برش میدهیم تا در ادامه، گفتگوهای سامانیافتهتری اتفاق بیفتد. گام نظر تا حوزۀ عمل و گام حقیقت تا تحقق دین، پنج مرحلۀ تحلیلی دارد که در صورت تحلیل، میتوان عوامل و موانع (پیشرانها و پسرانها) را شناسایی کرد:
1. گام اول در گذار به حوزۀ تحقق، گام پارادایمپردازی است؛ این گام دست کم پنج لایۀ تحلیلی دارد:
1. 1. مبانی فلسفۀ دین همانند بحث نسبت عقل و دین، منابع دین، منشأ دین، تعریف دین و...؛
1. 2. حوزۀ مبانی معرفتشناختی؛
1. 3. حوزه روششناسی؛
1. 4. حوزۀ روش.
بر این اساس در گام اول به منظور سازماندهی مبانی پارادایمی برای گذار به حوزۀ تحقق دین، بایستی پنج لایه تحلیل مدنظر باشد:
1. مبانی هستیشناختی؛ 2. فلسفۀ دین؛ 3. معرفتشناسی؛ 4. روششناسی؛5. روش.
2. لایۀ دوم حوزۀ نظریهپردازی است. دومین گامی که به ما امکان میدهد حوزۀ تحقق دین در میان آورده شود، این است که در این گام، آن مبانی نظری در پیوست با نظام ارزشهای برگزیده از دین (همانند نظام اقتصادی، نظام سیاسی و...) نظریۀ مرجع معین شود.
3. حوزه مدل مفهومی: به این معنا که به مدد آن نظریه و مبانی پارادایمی، دانش مرجع را برای مدیریت تغییر معین میکنیم. دانش بنیانی تدبیر تغییر، در این گام معین میشود؛ یعنی ساماندهی مدلهای مفهومی مرجع برای مدیریت عینیت و یا مدیریت تحقق دین؛
4. حوزۀ مدلپردازی عملیاتی: یعنی گام پردازش مدل عملیات از ساحت اهداف عملیاتی، سیاستها، خطمشیها، راهبردها و برنامهها؛
5. و در نهایت، حوزه گفتمانپردازی: نظام زبانی تصویرگر کل لایههای چهارگانه که با نمایۀ معین حوزۀ هنر معین میشود.
بر این اساس، به منظور تحقق دین، بایستی پنج گام پارادایم، نظریهپردازی، مدل مفهومی، مدل عملیاتی و گفتمان در نظر گرفته شود. اینک با این تحلیل، میتوان جزئیات موانع و متغیرهای پیشران را معین کرد. از جمله:
1. از جمله موانع در ذیل مبانی پارادایمی، این است که برای مثال ما همچنان معتقد به این باشیم که مسألۀ مرکزی در حوزۀ فلسفۀ دین، مسألهای به نام تدبیر عینیت در بیرون نباشد. یعنی به نوعی سابجکتیویسمی که ذهنیتگرایی محض را برای محقق حاکم میکند و بریدگی حوزه نظر را از حوزۀ عمل برای یک محقق اقتضا میکند.
2. آیا در حوزۀ روششناسی، تنها به منطق استنباط نیازمند هستیم؟ آیا برای اینکه بخواهیم از موضوعات احکام به سیستمپردازی احکام وارد شویم ـ چنانچه شهید صدر انجام میداد ـ میتوان بدون منطق سیستمی وارد حوزۀ استنتاج شد؟ آیا منطق سیستمی به تنهایی کفایت میکند که حوزۀ سیستمپردازی اقتصادی را وارد عملیات کنیم؟ در این حوزه، علاوه بر منطق سیستمی، به منطق استفهام یعنی منطق آیندهنگاری و منطق تحقیق و توسعهای نیز نیازمند هستیم؛ منطقی که بتواند به ما کمک کند تا وارد حوزۀ عملیات شویم؛
3. در حوزۀ نظریهپردازی، بخشی از موانع از آن روست که جریان فکری مرجع را در حوزۀ طراحی مدل پیوسته با حوزۀ ارزشها ندانیم. اندیشمندانی متعددی در حوزۀ نظر، فلسفهپردازی، هستیشناسی و... صاحبنظر هستند؛ اما نتوانستهاند حوزۀ نظر را با حوزۀ ارزشپردازی و ارزشداورانه پیوند دهند.
4. باید دید در این گام، بر اساس نظریهپردازی، یک اندیشمند به چه میزان موفق بوده است که دانشبنیانپردازی پیشرفت داشته باشد. در اینجاست که گام مدلپردازی مفهومی باید انجام بگیرد. بسیاری از اندیشمندان، همچنان از پردازش مدل مفهومی یا دانش بر مبنای مدل تغییر ناتوان بودهاند.
5. گام بعدی حوزۀ برنامۀ عمل است. برای مثال علم فقه وجود دارد، اما ظرفیت نسبتدهی حوزۀ فهم فقهی با حوزۀ برنامهریزی توسعه ایجاد نشده است.
6. حوزۀ گفتمانپردازی، که با نمایۀ حوزۀ هنر معین میشود.
پس از تحلیل این پنج لایه و تعیین موانع و پیشرانها در هر کدام از لایهها، در مرحله دوم بایستی به حوزۀ سازوکار اندیشید؛ به این مفهوم که مجموعه مؤلفههای همۀ این لایهها بتوانند در سازوکار تغییر مشارکت کند:
1. سازوکار رشد اندیشه؛
2. سازوکار مدیریت دانشِ توانمند در پیشرفت الگوی تحقیق و توسعه یا مدیریت تحول؛
3. سازوکار حوزۀ توسعۀ فراگیر اجتماعی؛
4. سازوکار نقد حاکمیت؛
5. سازوکار کیفیت حاکمیت.
ما به این نوع از سازوکارها نیازمندیم تا در واقع لایههای تحلیلی و پیشرانها و پسرانها، بتوانند در ضمن یک سازوکار تحول، عینیت بیرون را تدبیر کند.
در ابتدای نشست دکتر مصطفوی بیان کردند: مبانی تحقق دین با کمی تأمل به دو معنا، قابل تحلیل است:
1. ناظر به سطح و حجم و اندازۀ مبانی دین: گاهی درصدد هستیم که دین در جامعۀ فعلی، تحقق حداکثری داشته باشد. به این و گاهی هم با توجه به اینکه امکانات تحقق حداکثری دین وجود ندارد، از همان تحقق حداقلی شروع میکنیم. [M1]
تحقق دین، مقولهای مشکک است؛ یعنی باید برای آن بر اساس مبانی و مقدمات متفاوت، حدود مختلفی قائل شد. ممکن است تحقق دین در هر زمان، بایستههای خاص خود را داشته باشد. در رابطه با مبانی اصلی تحقق حداکثری، بر اساس همان تقسیمبندی کلی که تا حدی قابل قبول برای همگان است؛ یعنی باورهای دینی، اخلاق دینی، و شریعت، احکام و عادتها و یا سنتهای دینی. اگر این موارد را مدنظر داشته باشیم و نیز با نظرداشت واقعیتهای جامعه، تحقق این امور به مقدماتی نیاز دارد که میتواند در تحقق دین راهگشا باشد؛ که عمدتاً ساختارهای اندیشهای است و سپس ساختارهای عملی فعال و مؤثر. در ساختارهای اندیشهای توجه به این نکته مهم است که یک نگاه جامع و کلی که به روز باشد؛ به این معنا که تفسیر و تبیین و شرح از دین به روز باشد (تا برای همگان قابل فهم باشد) و نه اینکه دین را به روز کنیم. ساختارهای اندیشهای یک پیش نیاز برای تحقق مؤثر دین در جامعۀ امروز است. روش درست این است که وقتی ساختارهای اندیشهای مدنظر قرار میگیرد، بایستی عملکرد مؤثر و فعال در ساختارهای عملی بر مبنای این ساختارهای اندیشهای در نظر گرفته شود. به نظر میرسد ساختارهای امروزی که در دست داریم، مبتنی بر نیازهای آنی است که از قبل، برای آن برنامههایی کارآمد و مؤثر و یا پیشبینیها و جایگزینهای لازم در صورت بروز موانع احتمالی اندیشیده نشده است. حتی در جامعۀ ایران نیز با این برنامههای بسیجگونه یعنی ساختارهایی که مقتضیات فعلی و آنی جامعه اقتضا میکند، روبرو هستیم. وقتی عمل و اندیشه در کنار همدیگر گذاشته میشود، وجود نیروهای مؤثر که سطح درک آنها از ساختارهای اندیشهای در همان سطح، بالاتر بوده و انسانهایی عملگرا و برنامهریز و مؤثر باشند، لازم است. در مورد موانع تحقق دین هم بایستی بعد از این، به آن پرداخت.[M2]
دکتر میرزایی نیز به منظور ورود به طرح ایده خود، مخاطب را به توجه به دو نکته رهنمون شد:
1. نکتهای که در خصوص مسألۀ مبانی و مشکلات تحقق، بر آن تأکید دارم، کاربردی و کارآمد بودن آن است؛
2. نکتۀ دوم اینکه در خود مفهوم تحقق اختلاف نظر وجود دارد؛ به این معنا که مفهوم تحقق چیست؟ تحقق دین مقوله ایست که میتواند مورد اختلاف نظری قرار بگیرد. باید در مفهوم تحقق به یک وحدت و توافقی ـ حتی به اجمال ـ برسیم. از این دیدگاه بحث اصلی هفت محور دارد. در بحث تحقق دین هم بایستی به موانع و مشکلات آن پرداخت و هم به عوامل مساعد در تحقق بخشیدن به آن. این دو گرچه در ظاهر در تضاد با یکدیگر قرار داند، اما با هم انطباق نداشته و به یکدیگر یاری میرسانند. در هر صورت از نگاه دوگانۀ مشکلاتی و مساعدی، این عناصر هفت گانه، ساحتها و عرصههایی است که هم به رفع مشکل و هم به طور طبیعی در تسهیل و تمهید تحقق بخشی دین، کمک میکند:
1. عرصۀ فلسفه و هستیشناسی دین؛
2. عرصۀ فلسفۀ فهم دین؛
3. عرصۀ مفاهیم و مفهوم دین؛
4. عرصۀ تفهیم؛
5. عرصۀ اخلاق، نفس وطبع؛
6. عرصۀ تکنیک، مهارت، عقل ابزاری، تکنولوژی و ...؛
7. عرصۀ عینیت و جامعه (عرصۀ مادی خارجی).
دکتر آکوچکیان نیز در پاسخ به موضوع طرح شده در نشست گفت: به نظر میرسد موضوع تحقق دین با لحاظ سهم نسبت با حقیقت دین، ما را به ناگزیر وارد فصلی از حوزۀ روششناسی میکند که چگونه از حوزۀ نظر در تفسیر حقیقت دین با حوزۀ تحقق دین، یعنی حوزۀ عملکردی و کاربردی نسبت کارآمد بیابد. مقولۀ تحقق دین بایستی در چه فرآیندی، تحلیل شود. ؟ یعنی مفهوم تحقق دین را در چه لایههایی برش میدهیم تا در ادامه، گفتگوهای گفتگوهای سامانیافتهتری اتفاق بیفتد. گام نظر تا حوزۀ عمل، وگام حقیقت تا تحقق دین، پنج مرحلۀ تحلیلی دارد که در صورت تحلیل، میتوان عوامل و موانع (پیشرانها و پسرانها) را شناسایی کرد:
1. گام اول در گذار به حوزۀ تحقق، گام پارادایمپردازی است؛ این گام دست کم پنج لایۀ تحلیلی دارد:
1. 1. مبانی فلسفۀ دین همانند بحث نسبت عقل و دین، منابع دین، منشأ دین، تعریف دین و...؛
1. 2. حوزۀ مبانی معرفتشناختی؛
1. 3. حوزه روششناسی؛
1. 4. آنگاه حوزۀ روش.
بر این اساس در گام اول به منظور سازماندهی مبانی پارادایمی برای گذار به حوزۀ تحقق دین، بایستی پنج لایه تحلیل مدنظر باشد:
1. مبانی هستیشناختی؛ 2. فلسفۀ دین؛ 3. معرفتشناسی؛ 4. روششناسی؛5. روش.
2. لایۀ دوم حوزۀ نظریهپردازی است. دومین گامی که به ما امکان میدهد حوزۀ تحقق دین در میان آورده شود، این است که در این گام، آن مبانی نظری در پیوست با نظام ارزشهای برگزیده از دین (همانند نظام اقتصادی، نظام سیاسی و...) نظریۀ مرجع معین شود.
3. حوزه مدل مفهومی: به این معنا که به مدد آن نظریه و مبانی پارادایمی، دانش مرجع را برای مدیریت تغییر معین میکنیم. دانش بنیانی تدبیر تغییر، در این گام معین میشود؛ یعنی ساماندهی مدلهای مفهومی مرجع برای مدیریت عینیت و یا مدیریت تحقق دین؛
4. حوزۀ مدلپردازی عملیاتی: یعنی گام پردازش مدل عملیات از ساحت اهداف عملیاتی، سیاستها، خطمشیها، راهبردها و برنامهها؛
5. و در نهایت، حوزه گفتمانپردازی: نظام زبانی تصویرگر کل لایههای چهارگانه که با نمایۀ معین حوزۀ هنر معین میشود.
بر این اساس، به منظور تحقق دین، بایستی پنج گام پارادایم، نظریهپردازی، مدل مفهومی، مدل عملیاتی و گفتمان در نظر گرفته شود. اینک با این تحلیل، میتوان جزئیات موانع و متغیرهای پیشران را معین کرد. از جمله:
1. از جمله موانع در ذیل مبانی پارادایمی، این است که برای مثال ما همچنان معتقد به این باشیم که مسألۀ مرکزی در حوزۀ فلسفۀ دین، مسألهای به نام تدبیر عینیت در بیرون نباشد. یعنی به نوعی سابجکتیویسمی که ذهنیتگرایی محض را برای محقق حاکم میکند و بریدگی حوزه نظر را از حوزۀ عمل برای یک محقق اقتضا میکند.
2. آیا در حوزۀ روششناسی، تنها به منطق استنباط نیازمند هستیم؟ آیا برای اینکه بخواهیم از موضوعات احکام به سیستمپردازی احکام وارد شویم ـ چنانچه شهید صدر انجام میداد ـ میتوان بدون منطق سیستمی وارد حوزۀ استنتاج شد؟ آیا منطق سیستمی به تنهایی کفایت میکند که حوزۀ سیستمپردازی اقتصادی را وارد عملیات کنیم؟ در این حوزه، علاوه بر منطق سیستمی، به منطق استفهام یعنی منطق آیندهنگاری و منطق تحقیق و توسعهای نیز نیازمند هستیم؛ منطقی که بتواند به ما کمک کند تا وارد حوزۀ عملیات شویم؛
3. در حوزۀ نظریهپردازی، بخشی از موانع از آن روست که جریان فکری مرجع را در حوزۀ طراحی مدل پیوسته با حوزۀ ارزشها ندانیم. اندیشمندانی متعددی در حوزۀ نظر، فلسفهپردازی، هستیشناسی و... صاحبنظر هستند؛ اما نتوانستهاند حوزۀ نظر را با حوزۀ ارزشپردازی و ارزشداورانه پیوند دهند.
4. باید دید در این گام، بر اساس نظریهپردازی، یک اندیشمند به چه میزان موفق بوده است که دانشبنیانپردازی پیشرفت داشته باشد. در اینجاست که گام مدلپردازی مفهومی باید انجام بگیرد. بسیاری از اندیشمندان، همچنان از پردازش مدل مفهومی یا دانش بر مبنای مدل تغییر ناتوان بودهاند.
5. گام بعدی حوزۀ برنامۀ عمل است. برای مثال علم فقه وجود دارد، اما ظرفیت نسبتدهی حوزۀ فهم فقهی با حوزۀ برنامهریزی توسعه ایجاد نشده است.
6. حوزۀ گفتمانپردازی، که با نمایۀ حوزۀ هنر معین میشود.
پس از تحلیل این پنج لایه و تعیین موانع و پیشرانها در هر کدام از لایهها، در مرحله دوم بایستی به حوزۀ سازوکار اندیشید؛ به این مفهوم که مجموعه مؤلفههای همۀ این لایهها بتوانند در سازوکار تغییر مشارکت کند:
1. سازوکار رشد اندیشه؛
2. سازوکار مدیریت دانشِ توانمند در پیشرفت الگوی تحقیق و توسعه یا مدیریت تحول؛
3. سازوکار حوزۀ توسعۀ فراگیر اجتماعی؛
4. سازوکار نقد حاکمیت؛
5. سازوکار کیفیت حاکمیت.
ما به این نوع از سازوکارها نیازمندیم تا در واقع لایههای تحلیلی و پیشرانها و پسرانها، بتوانند در ضمن یک سازوکار تحول، عینیت بیرون را تدبیر کند