2:28 بعد از ظهر
13 مهر 1403

فاعلان تغییر در تاریخیت پیشرفت ایران

شصت‌و‌نهمین نشست از سلسله‌جلسات انجمن علمی هم‌اندیشی پیشرفت با موضوع «فاعلان تغییر در تاریخیت پیشرفت ایران از منظر دکتر سریع‌القلم» در مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) برگزار شد. سرکار خانم مرضیه بخشی، پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) و عضو انجمن علمی هم‌اندیشی پیشرفت، در این نشست به تبیین فصل بیست‌‌ودوم از کتاب نظریۀ توسعه‌یافتگی ایران با عنوان «جابه‌جایی نسل‌ها و تحولات آیندۀ ایران» پرداخت. وی تصریح کرد: از منظر دکتر سریع‌القلم، پیشرفت و توسعه دارای دو رکن است: یکی اصول توسعه و دیگری عاملان توسعه. برای مثال نظم و آرامش از اصول توسعه هستند و شاید بتوان این اصول را در پنجاه مورد لیست کرد؛ اما لیست‌کردن این اصول مسئله‌ای را حل نمی‌کند. آنچه مهم‌تر است، عاملان توسعه هستند؛ بدین‌معنا که باید دید انرژی توسعه در یک کشور کجاست؟ انرژی یک کشور است که اصول را به کار می‌گیرد.

پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) در ادامۀ بحث، محتوای فصل یادشده را در ذیل عناوین زیر مطرح کرد:

ـ اصول توسعه و عاملان توسعه؛

ـ ارتباط شخصیت شهروندان با توسعه؛

ـ تغییر در شخصیت شهروندان و نخبگان ایرانی در چه قالبی امکان‌پذیر است؟

ـ آسیب‌شناسی شخصیت ایرانیان؛

ـ اتفاقات مهم تاریخی؛

ـ تفاوت اصول ثابت با الگوی ثابت؛

ـ جامعه‌پذیری سیاسی مقدمۀ دستیابی به توسعه؛

ـ نقش روشن‌فکران در پیشبرد تحولات کشور؛

ـ شرایط تحقق ارتباط میان نخبگان فکری و ابزاری.

در این گزارش به برخی از سرفصل‌های اشاره شده، به‌صورت اجمالی پرداخته می‌شود.

اصول توسعه و عاملان توسعه

با رویکردی نظری باید گفت انرژی هر کشور، نخبگان آن کشور هستند. البته بهتر است که جهت‌گیری یک کشور تحت‌تأثیر جریان اجتماعی، احزاب و جامعۀ مدنی باشد؛ اما در کشورهای جهان سوم، جامعه ضعیف است. وقتی در جامعه‌شناسی از جامعه صحبت می‌کنیم، منظورمان تشکل است و نه کمیت. هرچقدر تشکل در یک جامعه قوی‌تر باشد، آن جامعه قوی‌تر است. وقتی در کشورهای در حال توسعه تشکل‌ها ضعیف است، طبیعی است که نمی‌توانند مسئولیت پیشرفت را نیز بر عهده بگیرند. در چنین شرایطی که خلاء تشکل وجود دارد، مسئولیت پیشرفت بر عهدۀ کسانی است که در رأس یک سیستم قرار می‌گیرند. «آن دویست نفر کلیدی» که مدیریت کشور را در دست دارند.

تغییر در شخصیت شهروندان و نخبگان ایرانی در چه قالبی امکان‌پذیر است؟

برای تغییر در شخصیت شهروندان و نخبگان ایرانی، به یک استراتژی ملی نیاز داریم و دو نهاد مهم در این زمینه وجود دارد: ۱. مدرسه ۲. خانواده.

نهاد مدرسه به این دلیل اهمیت دارد که ما باید فرزندان خود را از دورۀ راهنمایی و متوسطه به بعد با اصل تحمل در زندگی و کنارآمدن با دیگران آموزش دهیم.

آسیب‌شناسی شخصیت ایرانیان

در کنار این دو نهاد، ما به آرامش و ثبات اقتصادی هم نیاز داریم. اینکه گفته شد ما به یک استراتژی ملی نیاز داریم برای این است که تربیت فرهنگی، آرامش اقتصادی نیز می‌خواهد و پذیرش فرهنگ، مستعد نیاز به آرامش اقتصادی دارد و در حقیقت، نیاز به امید به زندگی بهتر دارد؛ ولی ما به دلیل همان «خلقیاتمان» نمی‌توانیم به این مسائل توجه کنیم.

ملت‌هایی که توسعه می‌یابند عموماً ملت‌های آرامی هستند؛ ولی ما هیجان را دوست داریم و هیجان جزء فرهنگ ماست. اگر کسی بیاید و از اول انقلاب تا اینک، تمام بحران‌هایی که پشت سر گذاشتیم را لیست کند، مشخص می‌شود که ما چقدر عاشق بحران هستیم و از بحران لذت می‌بریم، از اینکه به یکدیگر اعتراض کنیم لذت می‌بریم.

دامنۀ چیزهایی که ما از آن لذت می‌بریم از ملت‌های دیگر خیلی محدودتر است. از کودکی به ما آموزش نداده‌اند که دامنۀ لذات خود را گسترش دهیم. ما ادعاهای عرفانی زیادی داریم. ایران از نادر کشورهایی است که در آن عرفان و درون‌نگری و لایه‌هایی از تصوف وجود دارد؛ ولی ما به‌طور عجیبی آدم‌های بیرونی هستیم؛ یعنی این عرفان در حد بیان و در حد احساسات است و هنوز تبدیل به یک نهاد نشده است. اتفاقاً اگر افراد درون‌گراتر باشند، افراد قوی‌تری خواهند بود. انسان اگر درون‌گرا باشد کمتر به‌دنبال اختلاف با دیگران است و هیجاناتش کمتر می‌شود.

ملت‌هایی که شلوغ هستند نمی‌توانند سیستم درست کنند. برای اینکه از یک شلوغی به شلوغی دیگری می‌روند. سیستم‌ درست‌کردن ثبات فکری و ثبات فکری، نقد دائمی می‌خواهد تا یک کشور سیستم درست کند.

ما از اینکه سینوسی رفتار کنیم و از اینکه مبهم باشیم و کسی متوجه نشود، لذت می‌بریم. همۀ این‌ها با سیستم‌ درست‌کردن مغایرت دارد. به دلیل اینکه وقتی می‌خواهند یک سیستم اجتماعی ـ اقتصادی درست کنند باید مسائل حل شده باشد و روابط و مناسبات حل شده باشد و افراد در یک قالب قابل‌پیش‌بینی زندگی و فعالیت کنند (به همین دلیل در کشورهای صنعتی استراتژی ملی در بازۀ زمانی ۵۰ یا ۱۰۰ ساله نوشته می‌شود). در جامعۀ ما اگر جهت‌گیری کسی مشخص باشد، لطمه می‌خورد. برای همین است که ابهام در جامعۀ ما جایگاه ویژۀ رفتاری دارد.

سیاست خارجی ما هم در دنیا همین ‌طور است. در دنیا می‌گویند ما نمی‌دانیم ایران به‌دنبال چیست. برای اینکه انواع و اقسام صداها و حرف‌ها و جریان‌های فکری از داخل حکومت ـ و نه جامعه ـ بیرون می‌آید.

نقش روشن‌فکران در پیش‌برد تحولات کشور

نکتۀ مهم دیگر این است که تحول در هر کشوری تابع انفعالات کانون‌های قدرت است. کانون‌های قدرت در کشور ما بعضاً فکری، اقتصادی یا دینی هستند. یک نوع سازگاری بین این کانون‌های قدرت برای اولویت‌دادن به مصالح کشور نیاز داریم. این کار راحتی نیست، صرفاً هم کار فکری نیست. محور حل‌وفصل این تضادها، آیندۀ ایران و سطح زندگی مردم ایران است. مبنای کار فکری و روشن‌فکری، استدلال است. کانون‌های قدرت بر اساس منافع رفتار می‌کنند، نه بر اساس استدلال. برای آشتی میان منافع و استدلال لازم است فرمول پیدا کنیم. اگر یک روشن‌فکر نتواند واقعیت‌های جامعه را به‌خوبی تشخیص دهد، در جهت‌گیری‌های جدید فکری هم نمی‌تواند مؤثر واقع شود. جنس کار یک دولتمرد حفظ منافع و توسعۀ منافع است. البته ما از منظر تاریخی در ایران، آشتی میان منافع حکومت و منافع ملت را کم داشتیم و اینجاست که روشن‌فکر می‌تواند نقش مؤثری را ایفا کند. او می‌تواند منافع جامعه را با منافع حکومت‌کنندگان آشتی دهد.

یک روشن‌فکر نباید با توصیه‌های اخلاقی کار نکند؛ بلکه برای اینکه مسائل پیش برود باید واقعیت را فرمول‌بندی کند؛ چون اثرگذاری توصیۀ اخلاقی بسیار کوتاه است و معمولاً در حوزۀ سیاست مؤثر نیست. همۀ حکومت‌ها به‌دنبال این هستند که جامعۀ خود را مدیریت کنند؛ اما بعضی کنترل می‌کنند، بعضی مدیریت. کنترل‌کردن بسیار راحت‌تر از مدیریت‌کردن است. مدیریت‌کردن فکر می‌خواهد و کنترل‌کردن عمدتاً زور می‌خواهد. مدیریت‌کردن هنر می‌خواهد و بسیار روشمند است و باید با طبع بشر تطابق داشته باشد. مدیریت‌کردن غیرمستقیم است؛ اما کنترل‌کردن مستقیم، آزاردهنده و غیرپیچیده است.

شرایط تحقق ارتباط میان نخبگان فکری و ابزاری

در کشورهای در حال توسعه، کسانی که سرنوشت جامعه را رقم می‌زنند یا باید خودشان خیلی اهل فکر باشند یا اینکه تیم‌های قوی فکری داشته باشند تا برای جامعه فکر کنند. در کشور ما، یک مسئول از کسی مشورت می‌گیرد که او را کاملاً قبول داشته باشد، یعنی آشنایی با فرد، مقدم بر توانایی فکری او است؛ ولی در کشورهای صنعتی این طور نیست. برای ما متخصص زیاد مهم نیست، بلکه بیش‌تر امانت‌داری و تبعیت مهم است. فرهنگ مریدی در کشور ما قوی است و این در اقشار تحصیل‌کردۀ جامعۀ ما نیز وجود دارد. در این قشر نیز معاشرت با مرید بیش از معاشرت فکری با مخالف رایج است.

معنای همۀ این‌ها این است که دستور کار تحول ما خیلی مهم است و باید زحمت زیادی برای تغییریافتن بکشیم. تشخیص این مسئله، تشخیص حکومتی است!