ما میوههای پنهان حکمت و اشراقیم.
از مهر و بخششت، از نشانههای خود، لبخندی کن،
از دو مهر خویش، در رحمن، در رحیم، عزمی ساز
بر دل و دستهای من.
بر این زانوان در راهم.
پس لبخندی کن، بنشان بر دل ما، برلب ما
بر دستانم، پاهایم، آدمها
باشد که تسبیحی روید از جنس زیستن من و شفاعت سلسلة آفتاب
در خورد نیوشیدن تو، از دل ما، از لب ما
از دستانم، از پاهایم، از آدمها
زِ تجلی، مهرت ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما، بر دل ما
باشد که به شوری روشن، شوری دانا، بشکافیم،
باشد که ببالیم با عشق و به خورشید تو پیوندیم.
با چشمم، با قلبم، دستانم، پاهایم
با زندگیم
و هم با تنهایی، با هجوم رنج و حتی با مرگ.