چکیده
هنر آشکارگی زیباشناسانۀ تجربههای خود و خودیشدۀ هنرمند ـ مخاطب است. تجربهای مبتنی بر دو رکن معنایی، تجربۀ خودشدگی تا خودبودگی هنرمند ـ مخاطب و زبانداری این تجربه و آشکارگی زیباشناسانۀ آن بهمدد یکی از انواع زبان، چونان زبان کلمه و کلام در ادبیات، نقش و رنگ در هنرهای تجسمی، فضاهای درونی و بینابینی در معماری و شهرسازی، صدا و صوت در هنرهای موسیقایی و حرکت و اطوار در هنرهای نمایشی است. حکمت هنر، اندیشۀ مبنای جنس بالغ تجربۀ هنری است. این اندیشۀ مبنا دارای چه ساختار معرفتشناختی است؟
حکمت هنر، جریان اندیشهای بنیاننگر رشد معطوف به سطوح بالغ تجربۀ زیستی است که خویش را همپا با جنس زندگی هنرمند ـ مخاطب در نوع، مضمون و شکل آشکارگی آن تجربه در یکی از انواع زبانهای هنر آشکار میکند. بدینسان حکمت هنر، فهم بنیادنگر رشد منجر به زندگی است که خود را در مضمون و فرم تجربۀ هنری آشکار میسازد. کاوش از چیستی معرفتشناخت حکمت هنر، راهبر به دو فصل مفهومی آن، یعنی چیستی اندیشۀ مبنای تجربۀ باطنی یا تجربۀ خودشدگی تا خودبودگی و دوم اندیشۀ راهبر به جنس خاصی از زبانداری است. از این رهگذر، اندیشۀ دینشناخت هنر بهمثابۀ حاق بالغ این جنس از اندیشهورزی سر برمیآورد که در نقد مقایسهای با دیگر مشربهای حکمی هنر با شاخصههایی چون گستردگی نظام ادراکی، ژرفای این نظام ادراکی، ظرفیت گذار آن به تجربۀ باطنی، ظرفیت تبدیل آن به زبان هنر تا زبانداری آن و حکمت قرآنشناخت ـ سنتشناخت هنر نیل میکند و اوج این سامانۀ معرفتشناخت را در اندیشۀ نیایششناخت هنر تصویر میکند. بدینسان هنر معیار بر بنیان تجربۀ معیار خودشدگی تا خودبودگی و زبان زیباشناخت معیار شکل میگیرد. حکمت هنر، خاستگاه شناختی این دو فصل معنایی است.
کلیدواژگان: دین، معرفتشناسی، حکمت هنر، فلسفۀ دین، هستیشناسی، انسانشناسی.
نویسندگان: احمد آکوچکیان و رها سعادتی.
منبع: همایش بازتاب حکمت اسلامی در هنر و معماری، ۱۳۹۲.