5:27 بعد از ظهر
1 دی 1403

گذر به قرائتی نوین از اگزیستانسیالیسم دین‌شناخت

 

چکیده

اگزیستانسیالیزم، نوعی مکتب فلسفۀ هنجارین دربارۀ هستی اصیل انسان، در عصر گذار مدرنیسم اروپایی به فرانوگرایی است که در رویکرد به انکشاف هستی، داعیه‌­دار حل معمای نظریۀ معرفت و آگاهی از رهگذر معرفت خاص انسان و تجربۀ عهده­‌داری التزام، ارزش و قضاوت، به روشی پدیدارشناسانه با میان‌داری اندیشه دربارۀ تجربۀ درونی به‌ هستی‌درآمدن و خود را طرح‌ریختن در بلبشوی ابتذال زندگی روزانه و اضطراب و رنج برآمده از این حس گم­‌شدگی است تا انسان به خودش برسد و این‌گونه هستی را تبیین کند، خویش را طرح ریزد، تحقق بخشد و در زبان آشکار کند. از همین جاست که حس قائمۀ هستی‌­داری این موجود ناتمام، حیرت‌­زا، دلهره­‌آور و اضطراب‌­آفرین است. به‌درستی آیا ماهیت نهایی انسان، به‌خودافتادگی وی به خویش، معنی می­‌شود؟ آیا آن هستی اصیل خواسته‌شدۀ انسانی، تنها با این قرائت از اگزیستانسیالیسم، دست‌یافتنی است؟ چگونه می­‌توان از هستی­‌دار خودآگاه در نظریه­‌ای فراتر از تفسیر انسان به دلهره، به تفسیر حقیقت­‌مدار هستی و ارزش‌­شناخت معنایی برای زندگی دست ­یافت؛ به‌گونه‌­ای که هم از سویی ضرورت گذار از قرائت فلسفۀ وجود متعالیه به فلسفۀ موجود متعالیه جایگاه یابد و هم از سویی از اگزیستانس ـ به‌معنای هستی­ انسانیِ درافتاده در هستی و گم در زندگی روزانه­ ـ عبور کرده و از «خودی سالک رشد» رهسپار الگوپذیری انسان کامل محمدی ـ علوی شده و او آنجایی خویش را تحقق بخشد. آموزه‌­های قرآنی و اوصیایی، چشم‌انداز دیگرگونه­‌ای از مکتب هستی­‌داری انسانی را در میان می‌­آورد:

۱. در این رویکرد خودویژه، انسان از خودش عبور می‌­کند و به فطرت، ظرفیت‌ها، نیازها و ساخت و ترکیب خویش، خودآگاه می‌­شود تا به جهان دررسد، درک بلاوسطه­‌ای که کلید شناخت و تغییر جهان و هستی است؛

۲. نوبت به جهان می‌­رسد، آدمی از هستی محدود و محکوم خویش به نظام­‌مندی عالم و هستی نامحدود و هستی‌­ساز می‌­رسد و این‌گونه ایمان می‌­آورد و مقولاتی چون زیبایی در جهان، هدف‌داری هستی، معناداری و مرحله‌­داری آن در میان می‌­آید؛

۳. آدمی می­‌تواند خویش را به اسماء فعل خداوند و جای‌­نشینی خداوند بازتعریف کند و خویش را طرحی معنی‌­دار بریزد و تحقق بخشد؛

۴. و آزادی در ابعاد گوناگونش به عدالت و به عبودیت انسان‌آفرین خداوندی، چونان روشی برای آفرینندگی، دانسته‌­تر می‌­شود. پس او در برابر خویش و نیز عمل خویش مسئول است و بدین‌سان اخلاق در لایه­‌ای فراتر از تجربۀ تکالیف و تجربۀ ارزش‌ها و بلکه در سطح تجربۀ اختیار خلاق، قرار نظام­‌مندی در متن زندگی خلاق آدمی خواهند داشت؛

۵. و زمان، مقدار حرکت دیده می­‌شود. امتداد امر انسانی آفریدگار زمان ـ مکان انسان­‌شناخت است. زمان ـ مکان امر انسانی، زمان ـ مکان احوال خودآگاهی اوست؛

۶. و یأس‌­ها، دلهره‌­ها و دلواپسی‌ها نه از حس وافتادگی به خویش که از درک عظیم‌بودن، ضرورت رفتن و حرکت خویش، حس فاصلۀ میان بودن و شدن، ابهام راه و طول و بُعد طریق مایه می‌­گیرد و مرگ، به‌مثابۀ امکانی تبدیل‌کننده، بازتفسیر می‌­شود؛

۷. و زبان، به‌مثابۀ آشکارگی زیباشناخت تجربۀ باطنی بازتفسیر می‌­شود؛

۸. پس موقعیت‌ها، مخلوق اختیار خلاق و قدر انسانی­‌اند و نه رقم­‌زنندۀ کیستی انسانی.

 

کلیدواژگان: اگزیستانسیالیسم، انسان، خودبودگی، خودشدگی، اضطراب، امنیت هستی‌­شناخت، رشد، دین، فلسفۀ دین.

 

نویسندگاناحمد آکوچکیان و رضوانه دستجانی.

منبع: کنفرانس بین‌المللی فلسفۀ دین معاصر، ۱۳۹۲.