چکیده
اگزیستانسیالیزم، نوعی مکتب فلسفۀ هنجارین دربارۀ هستی اصیل انسان، در عصر گذار مدرنیسم اروپایی به فرانوگرایی است که در رویکرد به انکشاف هستی، داعیهدار حل معمای نظریۀ معرفت و آگاهی از رهگذر معرفت خاص انسان و تجربۀ عهدهداری التزام، ارزش و قضاوت، به روشی پدیدارشناسانه با میانداری اندیشه دربارۀ تجربۀ درونی به هستیدرآمدن و خود را طرحریختن در بلبشوی ابتذال زندگی روزانه و اضطراب و رنج برآمده از این حس گمشدگی است تا انسان به خودش برسد و اینگونه هستی را تبیین کند، خویش را طرح ریزد، تحقق بخشد و در زبان آشکار کند. از همین جاست که حس قائمۀ هستیداری این موجود ناتمام، حیرتزا، دلهرهآور و اضطرابآفرین است. بهدرستی آیا ماهیت نهایی انسان، بهخودافتادگی وی به خویش، معنی میشود؟ آیا آن هستی اصیل خواستهشدۀ انسانی، تنها با این قرائت از اگزیستانسیالیسم، دستیافتنی است؟ چگونه میتوان از هستیدار خودآگاه در نظریهای فراتر از تفسیر انسان به دلهره، به تفسیر حقیقتمدار هستی و ارزششناخت معنایی برای زندگی دست یافت؛ بهگونهای که هم از سویی ضرورت گذار از قرائت فلسفۀ وجود متعالیه به فلسفۀ موجود متعالیه جایگاه یابد و هم از سویی از اگزیستانس ـ بهمعنای هستی انسانیِ درافتاده در هستی و گم در زندگی روزانه ـ عبور کرده و از «خودی سالک رشد» رهسپار الگوپذیری انسان کامل محمدی ـ علوی شده و او آنجایی خویش را تحقق بخشد. آموزههای قرآنی و اوصیایی، چشمانداز دیگرگونهای از مکتب هستیداری انسانی را در میان میآورد:
۱. در این رویکرد خودویژه، انسان از خودش عبور میکند و به فطرت، ظرفیتها، نیازها و ساخت و ترکیب خویش، خودآگاه میشود تا به جهان دررسد، درک بلاوسطهای که کلید شناخت و تغییر جهان و هستی است؛
۲. نوبت به جهان میرسد، آدمی از هستی محدود و محکوم خویش به نظاممندی عالم و هستی نامحدود و هستیساز میرسد و اینگونه ایمان میآورد و مقولاتی چون زیبایی در جهان، هدفداری هستی، معناداری و مرحلهداری آن در میان میآید؛
۳. آدمی میتواند خویش را به اسماء فعل خداوند و جاینشینی خداوند بازتعریف کند و خویش را طرحی معنیدار بریزد و تحقق بخشد؛
۴. و آزادی در ابعاد گوناگونش به عدالت و به عبودیت انسانآفرین خداوندی، چونان روشی برای آفرینندگی، دانستهتر میشود. پس او در برابر خویش و نیز عمل خویش مسئول است و بدینسان اخلاق در لایهای فراتر از تجربۀ تکالیف و تجربۀ ارزشها و بلکه در سطح تجربۀ اختیار خلاق، قرار نظاممندی در متن زندگی خلاق آدمی خواهند داشت؛
۵. و زمان، مقدار حرکت دیده میشود. امتداد امر انسانی آفریدگار زمان ـ مکان انسانشناخت است. زمان ـ مکان امر انسانی، زمان ـ مکان احوال خودآگاهی اوست؛
۶. و یأسها، دلهرهها و دلواپسیها نه از حس وافتادگی به خویش که از درک عظیمبودن، ضرورت رفتن و حرکت خویش، حس فاصلۀ میان بودن و شدن، ابهام راه و طول و بُعد طریق مایه میگیرد و مرگ، بهمثابۀ امکانی تبدیلکننده، بازتفسیر میشود؛
۷. و زبان، بهمثابۀ آشکارگی زیباشناخت تجربۀ باطنی بازتفسیر میشود؛
۸. پس موقعیتها، مخلوق اختیار خلاق و قدر انسانیاند و نه رقمزنندۀ کیستی انسانی.
کلیدواژگان: اگزیستانسیالیسم، انسان، خودبودگی، خودشدگی، اضطراب، امنیت هستیشناخت، رشد، دین، فلسفۀ دین.
نویسندگان: احمد آکوچکیان و رضوانه دستجانی.
منبع: کنفرانس بینالمللی فلسفۀ دین معاصر، ۱۳۹۲.