و من مسافرم، ایپیامبران نسیم همواره!
سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
و آی خدایگان نور
مرا با خویش، به مساحت تنفس روح
مرا به آسمانهای بالاتر
و سطوح زمزمۀ ریشهها
و برآمدن هستها از خویش ببريد.
مرا به وسعت تسبیح اختران و گیاهان راه برید
دقيقههای مرا تا كبوتران سپید پیام خداوند
در آسمان سپيد فلاح اوج دهيد.
و اتفاق وجود مرا كنار درخت و برگ و گل و دشت و دل
بدل كنيد به ظرفیت حضور کم ادعای پاک در «او آنجایی خویش» من
و در تنفس تنهایی
و در نفسنفسزدن مَوتوربودن یا وا افتادن خویش
دريچههای شعور مرا، رو به چشمۀ آفتاب وا کنید
آی سپیدارهای بلند اهورایی
روان كنيدم به دنبال سیمرغ آن شب اندازهها
مرا به ابعاد خودشدگی جاری زمان ـ مکان، ببريد.
حضورِ «سرشار» آن بودنِ همیشه حاضر را
در من جاری سازید
در من، به من نشان دهيد.
انتظار این زندۀ پرعطش را ببینید!