2:47 بعد از ظهر
1 آذر 1403

تداوم آفتاب

و من در محبت بيداری،

ادامۀ خویش را،

تجربه می‌کنم.

و من در تشعشع آن آفتاب موزون و قاعده‌مند،

بر زانوهای خویش می‌ایستم

و انتظار فرزند آفتاب را می‌کشم.

و در قدر سبز تناسب آسمان‌­ها و زمین، صدايش می‌زنم،

در سَحرِ نقطه­‌های رهایی

در آفتاب شقایق‌­ها.

و در اين عطش کور تاريكی معاصر صدايش می‌زنم:

آی «راه­بر زمان»! آی راه­بر زمان!

آی سبز دیرین

آیا برای من و مردمان امروز و فردا، گشایشی هست؟

ما در انتظار گشایشیم، آیا برای من، ما خبری هست؟!

تا من، راه روشن بلوغ را گامی پس از گامی

در وراثت آن سلسلۀ روشن آفتاب پيدا كنم،

و در جا پای خودم

هماره روشن باشم.

و «آهن» را با «سوز خواهانی تداوم خویش» تفسیر کنم!

تا «خودتوانمندی ‌عدالت‌بنیادِ انبیایی»، تضمین اقتدار یابد.

و آفتاب، مساحت زندگی‌ام را، تمامی فراگير باشد.

و بتوان نشانه‌های عدالت را،

نه در سلطۀ فریب،

بل در کوچه‌های شهر

و در نان و پنیر مردمان نیز، سراغ گرفت.

تداوم آفتاب، مرا آموخته است:

می‌توان در جغرافیای دیروز و امروز، پنهان شد،

در تاریخ، اما، نه.

از اهل آن بپرسید مراد مرا …