جمعی از همپژوهان حوزۀ «زن در نظریۀ رشد ـ توسعۀ قرآن کریم» در نشستهای دو ماه بهمن و اسفند، به بررسی مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی نظریۀ مزبور پرداختند. در مبحث هستیشناسی، زن در هستی خویش، انسانی در نسبت با خداوند دانسته میشود و از این چشمانداز، این هستیداری به انسان تعریف میشود.
آیات 2 تا 12 سورۀ نسا، تمامی نظام احکام زنان را در خود دارد و فلسفۀ این نظام را در آیۀ 13 ترسیم میکند: «تِلْک حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». برای نمونه میتوان به مبانی هستیشناسی نظام احکام زنان، در این آیه اشاره کرد:
1. احکام زنان بر مدار خواهانی فوز، رویش و فلاح یا نظریۀ رشد شکل میگیرد؛
2. احکام دین، قواعد زیست کلی حاکم بر حرکت است؛
3. مضمون هویتبخش حکم، عبودیت و طاعت خدا و رسول ص است. مهم، نوع جهتگیری جریان زندگی است.
در راستای مبانی هستیشناسی این نظریه، مباحث زیر محل تأمل است:
1. هستی دارای یک نظام معین و شامل طبیعت و امور ماورا است. بهتعبیری دیگر، دو عرصۀ غیب و شهود، عرصه و بستر حقیقی حضور انسان و خاستگاه تبیین نقش بنیادین او در زندگی است؛
2. خداوند، حقیقت و کانون هستی و جهت زندگیها و پاسخ چراییها و چگونگیهای انسان است. ایفای نقش هستیشناسانۀ او فراتر از هر جنس است؛
3. هستی و زندگی هدفدار و آفرینش انسان، غایتمند و مبتنی بر غرضی حکیمانه است و اگر آدمی زندگی در راستای این غایتمندی هستی را بشناسد و بخواهد، میتواند رهسپار به سوی «رشد» شود. خداوند، معنیبخش جهت هستی و زندگی است و عبودیت، نقش هستیشناختی ما آدمیان است؛
4. نیاز به رویش و فلاح، بنیادیترین باید حیاتی آدمیان (زنان و مردان) است.
ذیل دستاوردهای معرفتشناسی نظریۀ رشد ـ توسعۀ قرآنی، گفتنی است: بازنگریهای معرفتشناسانه و روششناسانۀ دینپژوهی و زنپژوهی، توجه به تأثیر تحولات اجتماعی و اقتصادی و نیز مقتضیات زمان ـ مکان در استنباطهای فقهای شیعی، اولویتدادن به بررسی جدی مسائل، قوانین و مقررات شبههانگیز، جرئت بهخرجدادن در تبیین حقوق زنان و اختیارات آنان، پالایش معارف دینی از خرافات و سنتهای غلط و احادیث ضعیف و غیرمعتبر، جداکردن مرز شریعت از عادت و قرائت انسانشناسانۀ بایستهای از دین، نمونه زمینههای بازنگری معرفتشناختی در حوزۀ مطالعات زنان است. نمونه مباحث زیرمجموعهای مبادی مزبور، عبارتاند از:
1. مبناگرفتن اندیشۀ ترقی در پرداخت نظاموارۀ آموزههای دین و پرداخت نوگفتمان ترقی مناسب برای ایران معاصر، بهمثابه خاستگاه راهبردی رویکردشناختی لازم به موضوع «زنان ـ توسعه»؛
2. ورود «زن» در طول دو دهۀ اخیر از وجوه مختلف انسانی، جنسیتی و مدنی به عرصۀ تحقیقات، دینپژوهی و مطالعات استراتژیک و گذار از اثبات جایگاهی برای آنان در معادلات اجتماعی و غلبۀ نگرش انتقالی ـ حمایتی تا شکلگیری استراتژی فعال جنسیتی، بر مدار اصل خودتوانمندی زنان در مشارکت توسعهای؛
3. ساماندهی حوزۀ مطالعات زنان از دیدگاه زن در فرآیند ترقی (رشد فردی و اجتماعی) بهعنوان زمینۀ شکلگیری نظریۀ دینشناختی توسعۀ جنسیتی و مطالعات استراتژیک زنان؛
4. وجوه گوناگون احیای فکر دینی، مؤثر در بازخوانی نگرش «زن و ترقی».
گام اول تبیین و تحلیل علوم انسانی، شناخت انسان است. در مبانی انسانشناسی، انسان، موجودیتی قابلتحقق از مجرای آگاهی، احساس، ارادهورزی و کنش مستند به این آگاهی و احساس، در نسبت با خویش، هستی، جهان و با دیگر آدمیان است.
زن یا مرد بر مدار این وصف مشترک انسانی، سطح خاص وجودی در نوع ترجمان احساسی و رفتاری (به مثابه بیان حقوقی و فقهی و نمادگرفته در آن) میگیرد. تشخص انسانی، دو سطح تحلیل دارد:
1. تشخص جنسی در گام بروز وجودی به طور خاص در حوزۀ احساس و عمل؛
2. تشخص استعدادی، بیتفاوت میان زنان و مردان.