باز آمدهام بسيار، و ره آوردم: خود،
اینک، این خودِ عاشق
منزلی دیگر، ایدوست،
در این وهلۀ سفر
سلام و بدرود
بدرود،
و به همراهم نيروی هراسی از سر عشق.
میآیم،
میآیم، ادامۀ ریشههای خویش
اینک من، خودی نگاه خویشم
به اختیار، آفرینندۀ خودی سیمرغی خویش
باز آمدهام با چشمهایِ روشنِ طلب
و اختیار خویش را در سینۀ عشقی صادق و غیور
جای دادهام
تا در رَسمِ بر خودی زیستن، فراوری شود
و از خویش درگذرد.