تدوین فصل اول از گفتار دوم پروژۀ در گذار درونزایی توسعه با عنوان «چالش حس نسبت و توسعه در گفتمان جهان ایرانی» در دستور کار همپژوهان این اثر قرار گرفت.
در این فصل مقالهای از دکتر محسن رنانی با عنوان «حس نسبت و توسعه» بررسی و نقد شده است. مؤلف کتاب، دکتر احمد آکوچکیان، در مقدمۀ این فصل تصریح کرده است که جریان هماهنگ هستیشناسی و انسانشناسی به فلسفۀ اجتماعی، آغاز ظهور یک درک مناسباتی و موقعیتی یا حس نسبت است. عقلانیت یا خردبنیادی حس نسبت در فرآیند توسعهای، دانایی برای زمینهسازی موفقیت از طریق تحلیل درست وضعیت و موقعیت خویش است. در ادامۀ این بخش، به قسمتهایی از مقالۀ دکتر رنانی اشاره شده است که به اختصار، در این گزارش تبیین میشود.
«حس نسبت» یعنی توانایی فهم یا ارزیابی یا قضاوت درست دربارۀ میزان جدیبودن و اهمیت نسبی امور و نیز درک اندازهٔ نسبی چیزها در موقعیتی که هستند. حس نسبت مانند سایر تواناییهای رشدی و شناختی، باید در کودکی و در فرآیند تربیت شکل بگیرد، سپس در مدرسه تکامل یابد و بخشهای دیگر آن نیز در فرآیند زندگی طبیعی و اجتماعی کامل شود. مادری که دائماً به دختربچهاش میگوید این کار تو نیست بگذار پدرت یا برادرت آن را انجام دهند، در یک فرآیند شرطیشدن، حس نسبت دخترش را آسیب میزند و غیرطبیعی پرورش میدهد و باعث میشود او تا آخر عمر احساس کند مردها در بیشتر امور نسبت به زنان تواناترند. در عین حال همین امر، احساس «بیشبرآورد» توانایی، در پسران ایجاد میشود.
ضعف یا انحراف در حس نسبت، مختص اشیاء و امور نیست. برخی وقتها اعتقادها یا هویتهای ما هم گرفتار این مشکل میشوند. همین نحوهٔ تربیت بوده است که اکنون شیعۀ ایرانی گمان میکند تنها مذهب اصیل و رهیافتۀ الهی، مذهب اوست و همۀ پیروان مذاهب دیگر از حقیقت و از مسیر راستین الهی انحراف دارند؛ باز همین حس نسبت معیوب است که به ما ایرانیان القا میکند که یکی از ملل خیلی باهوش دنیا هستیم. در حالی که طبق مطالعهای که دو محقق هوش (Lynn and Vanhanen) در سال ۲۰۱۲ منتشر کردند، متوسط «هوش نهایی» ایرانیان ۸۵.۶ است که در مقایسه با سایر کشورها، نسبتاً پایین محسوب میشود؛ یعنی از نظر هوشی ما جزء ملل دارای هوش «نسبتاً پایین» هستیم.
حس نسبت با غرور متفاوت است. غرور یک رذیلت اخلاقی است که ریشۀ روانشناختی دارد، حس نسبت یک وضعیت رشدی ـ شناختی است که البته گاهی در شرایط روانشناختی خاص بههم میریزد. برای مثال کوهنوردی را در نظر بگیرید که میداند توان پریدن از یک بلندی ده متری را ندارد. در دو حالت او به پایین میپرد و پایش میشکند. حالت اول این است که حس نسبتش معیوب باشد؛ یعنی محاسبهاش از مقدار بلندی اشتباه باشد، پس میپرد و پایش میشکند. در حالت دوم، او حس نسبتش مشکلی ندارد و میداند نباید بپرد، اما غرورش اجازه نمیدهد که در برابر دیگران اظهار ناتوانی کند؛ بنابراین از روی غرور میپرد و پایش میشکند.
در روانشناسی اجتماعی نیز موضوع تفکرات قالبی یا کلیشهای مطرح میشود. تفکرات قالبی، نگرشهای از پیش شکلگرفته در ذهن جمعی گروههای اجتماعی هستند که در آنها معمولاً واقعیت خیلی ساده و مبالغهآمیز مطرح شده است. «هنر نزد ایرانیان است و بس» یک نمونه از تفکر قالبی است که در ذهن جمعی ایرانیان وجود دارد.
نتیجۀ همۀ این فرآیندهای شناختی یا روانشناختی، بههمریختگی در «حس نسبت» فرد یا گروهی از اعضای جامعه است؛ بنابراین آنچه در اینجا تحتعنوان انحراف در حس نسبت آوردهایم، منظور پیامدهای همۀ آن فرآیندهایی است که نهایتاً در یک خطای دید ظاهری یا خطای ادراکی یا خطای شناختی یا خطای رفتاری بروز پیدا میکند. در همۀ این موارد، سازههای ذهنیای که در فرد شکل میگیرد افکار، تصمیمات و اقدامات او را در آینده شکل میدهد. «حس نسبت» عنوانی است که برای همۀ انواع این فرآیندها که نهایتاً منجر به تغییر سازههای ذهنی میشود، برگزیدهایم.
عقلانیت، علم، فلسفه و مهمتر از همه، سنت گفتوگو و نقد، کارکرد اصلیشان تصحیح حس نسبت جوامع است. روشنفکران، مهمترین درمانگران بیماری حس نسبت در جوامع هستند. عصر روشنگری در اروپا کار اصلیاش اصلاح حس نسبت معیوبی بود که طی هفتصد سال تسلط کلیسا، در اروپا شکل گرفته بود. اصولاً تفاوت عصر مدرن و اعصار ماقبل آن همین است که در عصر مدرن، راه برای اصلاح مستمر حس نسبت باز میشود. اینکه ماکس وبر میگوید کار مدرنیته افسونزدایی است، معنی افسونزدایی همین اصلاح حس نسبت است.
جوامعی هم که شرایط اجتماعی یا سیاسی آنها به سادگی هیجانی میشود، حس نسبتشان موقتاً تعطیل میشود. جنگها، شورشها و حتی گاهی یک خبر، میتواند فضا را هیجانی کند و حس نسبت را موقتاً از کار بیندازد. وقتی یک مسلمان مهاجر در اروپا جرمی مرتکب میشود، همۀ توجهها روی آن متمرکز میشود و حس نسبتها به هم میریزد و بعد گروههای نژادی فرصت تحرک مییابند و درخواست اخراج مهاجران مسلمان را میکنند. در چنین شرایطی کسی به میلیونها مهاجر مسلمان درستکاری که در اروپا زندگی قانونمند و اخلاقی دارند، توجه نمیکنند. شگرد سیاستمداران پوپولیست برای موجسواری سیاسی نیز بهرهگرفتن از همین بههمریختگی حس نسبت است. آنان یا در کمین میمانند تا یک واقعه رخ دهد یا خودشان دست به ایجاد حوادث ساختگی میزنند تا بتوانند حس نسبت جامعه را به هم بریزند و سپس به سود اهداف موردنظرشان، موج ایجاد کنند.
این روزها که مناسبات سیاسی و امنیتی در منطقه آشفته شده است و ناامنیهایی نظیر ترور اخیر در کشور رخ داده است، همه بهویژه مقامات کشور، باید مراقب باشند که گروههای اندکی که در مقایسۀ میان تواناییها و امکانات ما با دنیا، دچار ضعف و انحراف جدی در حس نسبت هستند و بهواسطۀ کمیِ آگاهی یا منافع احتمالی، بر طبل تندروی و درخواست پاسخ قاطع میکوبند، فضا را به دست نگیرند و ما را بهسوی واکنشهای هیجانی نبرند. شکست در یک نبرد، بهتر از آن است که جنگ را ببازیم. ما اکنون بیش از هر زمان دیگر در کل تاریخ بعد از انقلاب، نیازمند عقلانیت در تصمیم و طمأنینه در اقدام هستیم. سیاستمداران و نظامیان مراقب باشند که با گفتارشان در این واقعۀ اخیر، حس نسبت ایرانیان را به انحراف نبرند و شرایط را پیچیده نکنند، قولهای نابهجا ندهند و تهدیدهای توخالی نکنند. فراموش نکنیم که در گذشته بابت انحراف در حس نسبتمان خطاهای فراوانی در سیاست خارجی و داخلی کردهایم. دیگر فرصت چنین خطاهایی را نداریم.
و نکتۀ آخر: همین تخریب حس نسبت است که باعث شده است در ایران هیچکس در جای خود نباشد. وقتی در جامعهای نسبتها به هم میریزد و حس نسبت تخریب میشود، دیگر هیچکس در جای خود نمیماند و همه میخواهند جای دیگری باشند.