در ادامۀ نشستهای پروژۀ «اجتهاد پارادایمی در تفسیر پیشرفتشناخت»، موضوع «فرانظریۀ تفقه در دین ـ فرانظریۀ تفسیر پیشرفتشناخت» در دستور کار همپژوهان این اثر قرار گرفت.
زیستجهان انسانی و شکلگیری علم ـ عمل در ساحت این زیستجهان و بهتعبیری دیگر، شکلگیری «تعبیر جهان ـ تدبیر جهان» همواره در ضمن یک منظومۀ مفاهیمی، گزارهای، اصولی و قواعدی مرجع (نظریه)، تفسیر و تدبیر میشود. بدینسان استناد استنباطی، استنتاجی و کاربستی در دو فرآیند پیوستۀ تفسیر و تدبیر، همواره به نظریۀ مزبور راهبری میشود. اجتهاد تفسیری در ادبیات مبنای این پژوهش، یک کوشایی شناختی ـ اقدامی در استناددهی ایدۀ برگزیده به منابع دین اسلام، با لحاظ میانداری دو منبع قرآن کریم و سنت اولیایی است. در این راستا، مراد از «نظریۀ تفسیر»، مکتب برگزیده در فرآیند و نظام شناخت دین و مراد از «نظریۀ تفسیری»، مکتب برگزیده در فرآیند و نظام اقدامی مستند به تفسیر دین است.
از جمله مباحث مطرحشده در این فصل «الزامات نظریهپردازی در نظریۀ تفسیر ـ تفسیری» است.
الزامات یک نظریۀ تفسیری چیست؟ چه اصولی در فرآیند نظریهپژوهی و نظریهسازی دخالت دارد؟
هرگونه فرآیند اندیشهای و پژوهشی، نیازمند الگو، نظریه و شیوهای برای تدبیر آن و نیز حجم موردنیاز معینی از دانش و تجربه دربارۀ پدیدۀ موضوع شناخت است. توانایی برای این فرآیند اندیشهای و بهخصوص حیث سازوکاری آن، به این دو ظرفیت برجسته و از جمله نوع روانشناسی و جامعهشناسی تأثیرگذار بر شخصیت پژوهشگر وابسته است. استانداردها و الزامهای چنین فرآیند شناختی، بهویژه هنگامی که این جریان شناختی مبتنی بر یک نظریۀ معین معرفتی است، کداماند؟ این الزامات در عرصۀ فکر اجتهادی نیز متبوع است:
ـ ظرفیت دانشی لازم در خصوص هر دو عرصۀ روششناسی و دانش موردنیاز دربارۀ پدیدۀ موضوع شناخت مهیا شود؛
ـ از مسئلۀ موردبررسی در بنیان رویکرد فلسفۀ دینی فکر اجتهادی تصویر روشنی داده شود. لازم است تا این مهم با تأکید بر حیث روانشناختی پژوهشگر و با لحاظ اعتنا بهضرورت نظریهپژوهی و نظریهپردازی در فرآیند فکر اجتهادی انجام شود؛
ـ پژوهشگر باید در پژوهش خود، چگونگی پیوند مسئلهپژوهی با رهآورد نظری (نظریه و مدل) خویش را، در ساحت علم و عمل و نیز نظر و اقدام نشان دهد؛
ـ این اثر نظری برآمده، باید در قالب نظریه، قضیه، سؤال یا فرضیههای معین پیشنهاد شود؛
ـ ایدۀ پیشنهادی، در ذیل نظریه تا فرضیۀ معین، باید ظرفیت شبکهسازی دانش جاری در آن حوزۀ شناختی را بهقصد ایجاد واحدهای معرفتی در حوزۀ معرفت مدنظر داشته باشد؛
ـ لازم است تا این ایدۀ بنیادین، زبان گفتمانی معین خود را داشته باشد؛
ـ کارکردهای علم تولیدی در هر ساحتی از ساحت نظر تا ساحت حوزۀ عمل، باید معین و همواره در معرض نقد مستمر باشد.
عناصر شکلدهندۀ فکر اجتهادی در راستای الزامات یادشده، میتوانند معین شوند و با جایگیری در سازوکار آن، سلسلهمراتب جریان فکر اجتهادی را نشان دهند. جهانبینی، پارادایم، نظریۀ کلان، نظریۀ کارکردی، سؤالها، فرضیهها، گزارهها، قضایا، سامانۀ مفاهیم، تعاریف، مدلهای عملیاتی و گفتمان در این گام از تحلیل، تعین مفهومی مییابند.
این نمونه الزامها، ساختار معینی بهمثابه روش دارد.
این نگرش به الزامات مزبور، یک خودآگاهی مبنا برای ورود به هر داعیهورزی نظری و نظریهای در حوزۀ نظریهپژوهی و نظریهپردازی است.